.
وقتی پای صحبت رئیس مرکز آسایشگاه سالمندان (دکترمقدسی ) نشستم و او از من خواست تا واقعیت را بنویسم، حالا دلم می خواست براساس دیده هایم از سالمندان بنویسم نه شنیده ها!
از نحوه برخورد پرسنل می شد فهمید ارتباط مناسبی میان آنها و سالمندان وجود دارد و با وجود اینکه تعدادی از سالمندان به دلیل بیماری عصبی یا آلزایمر حتی پرخاشگری هم نشان می دادند آنها هم چنان کار خود را انجام می دادند و مهربان بودند. مدت زمانی که منتظر حضور دکتر مقدسی رییس آسایشگاه بودم، فرصتی برایم فراهم شد تا گشتی در اتاق بزنم.
اجازه گرفتم؛ وارد اتاق پیرزنی که بر روی تخت دراز کشیده بود شدم،( مادربزرگ) تر و تمیز با لباس مرتب دراز کشیده بود، گفت: تازه از حمام بازگشته است و پرسنل در استحمام کمکش کرده اند.
دراتاقش وسایل زیادی نبود و چند قلم اسباب اولیه در محل وجود داشت، مادربزرگ از زمان جوانی اش گفت؛ اینکه اهل همدان بود، با مردی مازندرانی ازدواج کرد و به اینجا آمد. چند فرزند دارد و دوهفته است در مرکز سالمندان نگهداری می شود، از اوپرسیدم: با میل خودت آمدی؟ گفت: بچه هایم مرا آورده اند.
با شنیدن این جمله نارحت شدم ولی وقتی به اصل موضوع فکرکردم، با خودم گفتم؛ شاید در گذشته که زنان خانواده کمتر کار می کردند و بچه ها هم کمتر کلاسهای مختلف آموزشی می رفتند، زمان بیشتری برای نگهداری پدربزرگ ها و مادربزرگ ها وجود داشت ولی هم اکنون با توجه به وضعیت جامعه امروز زن و مرد هر دو برای تامین هزینه خانوار کار می کنند، مسلما زمان نگهداری از بزرگترها کمتر ممکن است.
پرستار خصوصی تحصیل کرده
تصورات ذهنی را به عقب راندم، از پیرزن خداحافظی کردم و به اتاق دیگری رفتم، شبیه سوئیت کوچکی با اسباب و لوازم خانه بود. در نگاه نخست، دختر جوانی دیدم که بر روی مبل نشسته بود، وقتی با او وارد گفتگو شدم، پیرزن شروع به داد زدن کرد، با تعجب پرسیدم: مشکلی برایش پیش آمده؟
دختر که پرستار شخصی پیر زن بود و به گفته خودش تمام حقوق او از جانب خانواده سالمند تامین می شد، گفت: نه، ایشان مشکل عصبی دارند و همیشه اینطور رفتار می کنند.
پرستارجوان با صبر و متانت خاصی نزدیک سالمند رفت و گفت: به هر چیز نیاز داشتی، بگو. من اینجا هستم.
شاید تصور این نوع برخورد، در ذهن برخی که هنوز باور ندارند در مراکز سالمندان، با آنها خوب برخورد می شود سخت باشد ولی براساس قانون این مراکز موظف هستند برخورد مناسب شأن و منزلت سالمند با آنها داشته باشند و از سویی بهزیستی نیز بر اقدامات آنها نظارت می کند، نظارتی که شاید در خانواده ها اعمال نشود.
وقتی متوجه شدم، پرستار پیر زن مدرک لیسانس مهندسی یکی از رشته های کشاورزی دارد و به علت بیکاری ناگزیر به انجام این کارشده است، کمی متأثر شدم.
با این اوصاف ارتباط خوب پرستار با پیرزن بی حوصله و بیمارتحسین برانگیز بود و شاید برای بسیاری از کسانی که در شرایط دخترجوان هستند، پذیرفتن نگهداری ازچنین زنی ممکن نباشد.
درباره موقعیت آسایشگاه از پرستار پرسیدم، گفت: در واقع ماندن در اینجا برای افرادی مانند من که سالم هستند، سخت است ولی برای سالمندانی که به دلیل بیماری وکهولت به محیط ساکت، آرام و نگهداری تمام وقت نیاز دارند، مناسب است.
پس از آن به سراغ سالمندانی که در قسمتی دیگرنگهداری می شدند و به گفته دکترمقدسی توان مالی پایین تری دارند، رفتم. برخی از آنها حتی قادر به صحبت کردن هم نبودند، یا اگرهم بودند، به دلیل بیماری آلزایمر و کهولت سن حال و حوصله حرف زدن نداشتند یا به نوعی اصلا متوجه منظورآنها نمی شدم.
بیشتر افرادی که در آنجا نگهداری می شدند، روحیه شادی نداشتند ولی همه با لباس مناسب و در مکان تمیز نگداری می شدند که در نگاه نخست، جلب توجه می کرد. به گفته مسئول آسایشگاه بیشترافرادی که در قسمت معمولی نگهداری می شوند، خانواده ای ندارند یا فرزندانشان استطاعت مالی مراقبت از آنها را ندارند، به همین دلیل چند سالمند در یک اتاق نسبتا بزرگ نگهداری می شدند که شبیه بیمارستان به نظرمی آمد.
روحانیون مردم را تشویق کنند
در واقع این مراکز به توجه بیشتر مردم و کمک خیران نیاز دارند، اگر حمایتی ازجانب خیران به اینگونه مراکز شود، سالمندان نیازمند، امکانات بیشتری خواهند داشت.
به نظرم :لازم است حمایت از سالمندان و کمک به چنین مراکزی بیشتر در سخنان روحانیون که مردم از آنها حرف شنوی بیشتری دارند، گنجانده شود.
آسایشگاه را ترک می کنم، در حالی که نمی دانم آیا زمانی که خداوند عمری به من داد تا به دوران کهولت برسم، ترجیح می دهم در آسایشگاه بمانم یا خیر!
ولی مطمئنم اگر آن زمان بیمار و ازکار افتاده باشم، هیچ آرامشی را به ماندن در محل آرام آسایشگاه سالمندان ساری با طبیعت زیبایش برنمی گزینم./ارمون
انتهای پیام:ن.ک/