به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج علمی،پژوهشی و فناوری مازندران،در سالهای اخیر همزمان با رشد علمی کشور، بحث فناوری های دانش بنیان و حمایت از آنها به بحثی داغ در فضای مدیریت کشور تبدیل شده است. در همین راستا تجاری سازی دانش و اقتصاد دانشبنیان یکی از مباحث مهمی است که نهادهای حاکمیتی مانند معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری آن را دنبال می کنند. از طرف دیگر واژه دیگری که در این چند سال وارد ادبیات حوزه کارآفرینی شده، واژه “استارتآپ” یا همان کسب و کار نوپا است که امروزه بخش عمدهای از اخبار و فعالیتهای حوزه کسب و کار را به خود اختصاص داده است.
به طور کلی استارت آپ، کسب و کار نوآورانه نوپایی است که بر پایه خلاقیت نیروی انسانی با حداقل سرمایه و برای برطرف ساختن یکی از نیازهای جامعه یا پاسخ به یک نیاز جدید شکل میگیرد. در مقابل “شرکت دانشبنیان” شرکت یا مؤسسه خصوصی یا تعاونی است که به منظور همافزایی علم و ثروت، توسعه اقتصاد دانشمحور، تحقق اهداف علمی و اقتصادی (شامل گسترش و کاربرد اختراع و نوآوری) و تجاریسازی نتایج تحقیق و توسعه (شامل طراحی و تولید کالا و خدمات) در حوزه فناوریهای برتر و با ارزشافزوده فراوان به ویژه در تولید نرمافزارهای مربوط تشکیل میشود.[۱]
چه شرکتهای دانشبنیان و چه استارت آپ ها هر دو مقولههای مهمی هستند که مزایای قابل توجهی برای کشور داشته و از این رو باید توسط حاکمیت مورد توجه و حمایت قرار بگیرند. چرا که کشور از یک طرف دارای ترکیب جمعیتی جوان و تحصیل کرده بوده و از طرف دیگر با مشکلاتی نظیر بیکاری و کمبود منابع اقتصادی نیز دست به گریبان است. از این رو سرمایهگذاری روی حوزههای دانشبنیان و نیز حوزه استارتآپها میتواند از ظرفیت نیروی جوان تحصیل کرده در راستای حل مشکلات اقتصادی بهره بگیرد. البته تاکنون در بحث توجه به این حوزهها و نیز حمایت از آنها کارهای نسبتاً خوبی صورت گرفته ولی نیازمند کارهای جدیتر و بیشتری هستیم.
در این بین یک نکته قابل تأمل این است که در یکی دو سال اخیر شاهد نوعی خلط بحث بین شرکتهای دانشبنیان و استارتآپها و مات شدن مرزهای بین این دو پدیده در کشور هستیم؛ به گونهای که در بحثها غالباً این دو پدیده یکی در نظر گرفته شدن و عمدتاً برای آنها یک نسخه تجویز میشود. چه این که یکی از بحثهای جدی حمایتی در حوزه استارتآپها، دانشبنیان کردن برخی استارتآپها (شرکتهای بازیسازی، فروشگاهها و پلتفرمهای اینترنتی) است. البته ناگفته نماند که با توجه به اشتراکات و همپوشانی های کارکردی این دو مقوله، یکی بودن متولی اصلی هر دوی آنها (معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری) و نیز نیاز فوری کشور به رشد این دو حوزه در راستای حل مشکلات کلان خود (و در نتیجه عدم زمان کافی برای بررسی دقیق تمایزات و ارائه راهحلها و نسخههای تجویزی مختص هر حوزه)، چنین خلط هایی دور از انتظار نیست.
علاوه بر موارد اشاره شده، برای این مشکل، دو دلیل اصلی را میتوان برشمرد که باعث سوق دادن مسئولین و نیز خود فعالان به سمت این موضوع میشود که استارت آپ ها نیز شرکت دانش بنیان محسوب شده و از خدمات آن بخش استفاده کنند. دلیل اول ناظر به این مسئله است که علیرغم قانونگذاری مناسب در بحث شرکتهای دانش بنیان و سازوکار نسبتاً مطلوب و شفاف آن، در بحث استارتآپ هنوز با سیاستگذاری منسجم و شفافی برای حمایت از این عرصه روبه رو نیستیم. از این رو متولیان ترجیح می دهند تا برای حمایت از حوزه استارت آپ ها –از آنجایی که مشابهتهای بعضاً زیادی میان این حوزه با حوزه شرکتهای دانشبنیان وجود دارد- به سازوکار مربوط به حمایت از شرکتهای دانشبنیان متوسل بشوند.
دلیل دیگر، به نظر می رسد که به بحث تأکید روی بحث آمار تعدادی در جهت تحقق اهداف کلان برمیگردد. این مسئله که یکی از معضلات مزمن در سیستم اجرایی کشور هست در اینجا نیز خود را نشان میدهد. بدین گونه که متولیان امر، رسیدن به اهداف کلان کشور در حوزه رشد علمی و نیز رشد اقتصاد دانش بنیان را در قالب آمار بیشتر دنبال کرده و از این رو آنها را به سمت ارتقای آماری صرف در بحث شرکت های دانش بنیان سوق میدهد.[۲] یکی از اهداف کلان تعریف شده در حوزه علم و فناوری کشور، رسیدن به تعداد ۲۰۰۰۰ شرکت دانشبنیان در افق ۱۴۰۴ است. مشکلی که در اینجا خود را نشان میدهد این است که از آنجا که رسیدن به آمار کمی اولویت بیشتری دارد، فلذا خود به خود شرایط به سمتی سوق داده میشود که راحتتر این آمار محقق شود و یکی از این راهکارها که متأسفانه بعضاً در سیاستگذاری ها زیاد دیده میشود، کاهش استانداردها در جهت این که افراد بیشتری مشمول بشوند، است. در اینجاست که متولیان ترغیب میشوند که استارت آپ ها را نیز در زمره شرکتهای دانش بنیان به حساب آورند، در حالی که در بسیاری موارد استارتآپ ها ماهیتاً با شرکت دانش بنیان متفاوتند.
در ادامه به بررسی شباهت ها و تفاوت های دو حوزه مذکور و نیز تبعات خلط دو مقوله با یکدیگر، پرداخته میشود:
مقایسه بین استارتآپ و شرکت دانش بنیان
با توجه به تعاریف ارائه شده و نیز تجربیات موجود در این حوزه ها (چه در داخل کشور و چه در خارج) میتوان نقاط اشتراک و نقاط تمایز مابین استارتآپ ها و شرکتهای دانش بنیان را در به ترتیب در جداول (۱) و (۲) مشاهده کرد.
مشابهتهای شرکت دانش بنیان و استارتآپ | |
هر دو مبتنی بر نوآوری هستند. هر دو در راستای تولید ثروت هستند. هر دو برای رشد نیازمند حمایت هستند. در هر دو نیروی انسانی نسبت به دیگر منابع حرف اول را میزند و نقش محوری دارد. |
استارتآپ | شرکت دانشبنیان | |
مبنای شکلگیری | پاسخ خلاقانه به یک نیاز موجود و یا تعریف یک نیاز و پاسخ به آن | فعالیت برخاسته از دانش و تولید فناوری |
دانشمحوری | میتواند دانشمحور باشد ولی لزوماً اینگونه نیست. | مبتنی بر دانش و استفاده از فناوریهای جدید است. |
تولید/خدمات | عموماً ارائه کننده خدمات | عموما تولیدی |
اولویت در هدف و خروجی سیستم | یک کسب و کار پایدار با رشد بالا | تبدیل دانش نظری به فناوری کاربردی |
حامی مالی | شرکتهای سرمایه گذاری (شرکتی که هدفش سرمایه گذاری و کسب سود از آن است و نوع و حوزه فعالیت اولویت ثانویه دارد.) | نهادهای حاکمیتی و شرکتهای بزرگ فعال در همان حوزه |
نهاد حمایت کننده | شتاب دهنده (accelerator) | مراکز نوآوری (Innovation Center) |
میزان سرمایه اولیه لازم | معمولا خیلی کم | بسته به نوع فعالیت متغیر است. (هم میتواند خیلی کم باشد و هم میتواند به نسبت زیاد باشد.) |
باید این نکته را خاطرنشان ساخت که ممکن است به دلیل اشتراکات میان این دو حوزه، تفاوت بین آنها در مواردی مبهم بنماید. کما این که شرکت های بسیاری می توان یافت که هم مشمول تعریف استارت آپ شده و هم شرکت دانش بنیان ولی نباید در نظام مند کردن حمایت، تفاوتها را نادیده گرفت؛ چرا که میتوان به یکی از حوزه و یا هر دو حوزه آسیبهایی وارد کند. در استارتاپ لزوماً حوزه کاری، بر پایه دانش نبوده و چه بسا درصد بالایی از استارتآپها مبنای دانشی خاصی نداشته و صرفاً خدمتی است در جهت زندگی بهتر افراد و قرار نیست دانش و فناوری خاصی تولید بشود. از طرف دیگر در بحث دانش بنیان ممکن است شرکت به عنوان یک بازیگر مستقل اقتصادی فعالیت نکرده و به عنوان واحدی شبه R&D در ذیل یک نهاد حاکمیتی یا یک شرکت صنعتی بزرگ تعریف شود.
در بحث هدف سیستم و خروجی آن، اگرچه یک استارت آپ میتواند حول تولید یک فناوری شکل گرفته و یا یک شرکت دانش بنیان رشد بالایی داشته باشد و به سوددهی بالایی برسد، ولی چیزی که مهم است این است که ساختار و هدف تشکیل متفاوت بوده فلذا در راه اندازی و نیز مسیر حرکتی، تفاوت هایی وجود دارد که نهادهای بالادستی باید به آنها واقف باشند؛ چرا که در نظر نگرفتن این تفاوت ها میتواند به روند رشد هر حوزه خدشه وارد بکند.
در استارت آپها شرکت های سرمایه گذاری ورود پیدا میکنند و در قالب شتاب دهنده ها از استارت آپها حمایت میکنند. این حمایت در ازای درصدی از سهم استارتآپ و نیز در راستای کسب سود اقتصادی مستقیم صورت میگیرد. این حمایت در مراحل اولیه نیز رقمی بسیار پایینی است و به سرمایه کلانی نیاز نیست (در مقیاس کمتر از ۱۰۰ میلیون و یا حتی کمتر ۵۰ میلیون تومان). در حالی که در حمایت از شرکتهای دانش بنیان ما یا با نهادهای عمومی مانند صنایع حاکمیتی، دانشگاهها، و … روبه رو هستیم یا با شرکتهای بزرگی که در راستای فعالیت خود از شرکتهای دانش بنیان به عنوان تأمین کننده بخشی از نیاز خود استفاده میکنند. در واقع شرکت دانش بنیان مانند یک واحد تحقیق و توسعه (R&D) -که البته به طور مستقل فعال است- کار میکند. از طرف دیگر در اینجا لزوماً (و چه بسا در اغلب اوقات) با سرمایه پایین کار پیش نرفته و حتی در بعضی مواقع نیاز به سرمایه های چند صد میلیونی و حتی میلیاردی نیز مشاهده میشود.
مسئله ناشی از ابهام در مرزبندی بین دو مقوله
با این اوصاف همان طور که مشاهده می شود، علیرغم مشابهتهای بیرونی و کارکردی مابین استارتآپ و شرکت دانش بنیان، تفاوت هایی وجود دارد که لاجرم به اتخاذ سیاستهای جداگانه برای رونق هر کدام میانجامد. خلط بحثی که بین شرکت دانش بنیان و استارتآپ در سالهای اخیر به وجود آمده و متأسفانه در ادبیات مسئولین نیز به چشم میخورد در سالهای آتی میتواند به رشد علم و فناوری و اقتصاد دانش بنیان کشور صدماتی وارد آورد. مشکلی که پیش می آید این است که در حالی که استارت آپ ها حداقل نیاز به اختصاص بودجه و حمایتهای مالی حاکمیتی را داشته (یکی از دلایل تقویت حوزه استارتآپی توسط دولتها کاهش بار هزینهای دولت در تولید شغل و ثروت است.)، همردیف هستهها و شرکتهای دانشبنیانی قرار گرفته که در بسیاری مواقع نیاز به سرمایه دولتی و آن هم به مقدار نسبتاً زیاد دارند. این همردیفی باعث میشود که بخش عمدهای از توان نهادهای دولتی برای حمایت از اقتصاد دانشبنیان و رشد علمی و فناوری کشور، در حوزه استارتآپهایی هزینه شده که وظیفه تأمین سرمایه و حمایت از آنها بر عهده سرمایهگذاران خصوصی است. این موضوع وقتی حادتر میشود که جذابیت های ذاتی استارت آپ ها و به ویژه کسب و کارهای خدماتی (رشد سریع، شهرت، سوددهی خیلی زیاد) باعث میشود که حرکت عمومی به سمت استارت آپ ها بوده و در نتیجه استارت آپ ها سهم بیشتری از بودجه حمایتی را به خود اختصاص داده و این باعث آب رفتن سهم شرکتهای دانش بنیان میشود. در حالی که یکی از ضروریات توسعه پایدار برای یک کشور توسعه دانش بنیان بوده که توجه و سرمایه دولتی قابل توجهی را میطلبد و این در حالی است که وضعیت برای استارت آپ ها (با وجود این که مزایای زیادی در تولید استغال و ثروت ایجاد میکنند.) لزوماً این گونه نبوده و از طرفی ساختار تأمین سرمایه ها مقتضیات و شرایط خاص خود را دارد. نکته جالب اینجاست که می توان گفت که در حوزه استارتآپها، حمایت حاکمیتی (به معنی تأمین سرمایه و شراکت و …) و ورود مستقیم دولت پدیدهای تقریباً بی معنی است، ولی در بحث شرکت های دانش بنیان این ورود در بسیاری از اوقات نه تنها مطلوب بلکه ضروری است.
در نتیجه باید خاطرنشان ساخت که اگرچه استارتآپها حوزه مهمی در تقویت اقتصاد کشور هستند و میتوانند نقش بزرگی در تولید اشتغال و ثروت برای مردم بازی کنند، ولیکن خلط بحث استارتآپها با شرکتهای دانشبنیان، به گونهای که شرکتهای استارتآپی نیز دانشبنیان محسوب شده و از سهم حمایتی دانشبنیان استفاده کنند، باعث تضعیف شرکتهای دانشبنیان و گم کردن مسیر اصلی حمایتهای این حوزه میشود. در حالی که در ادبیات حوزه استارتآپ نیز این نوع حمایت از استارتآپ جایگاه خاصی نداشته و نوع حمایت دولتی که استارتآپ لازم دارد، بیشتر از جنس تنظیم سازوکارها، و قوانین و مقررات است تا حمایت مالی دولتی. در واقع این خلط مبحث هم باعث تضعیف حوزه اقتصاد دانشبنیان شده و هم اینکه چندان به کار استارتاپها و رشد اکوسیستم استارتاپی نمیآید.
جواد جواهری، پژوهشگر پژوهشکده سیاست پژوهی و مطالعات راهبردی حکمت