تاریخ ازدواج
در تاریخ ازدواج علی (ع) و حضرت زهرا (س) اختلاف است و کسی که قدیمیترین تاریخ را نقل کرده، یعقوبی میباشد که نوشته است: رسولالله دو ماه پس از ورود به مدینه حضرت زهرا (س) را به تزویج حضرت علی (ع) در آورد؛ این در حالی بود که گروهی از مهاجرین وی را از رسولالله (ص) خواستگاری کرده بودند و هنگامی که رسول خدا (ص) وی را به حضرت علی (ع) تزویج کرد، گِله کردند و آن حضرت فرمود:
«من فاطمه را به علی تزویج نکردم، بلکه خدا او را به علی تزویج کرد»[۱]
کلینی در روضه کافی با سندی از سعید بن مسیّب نقل میکند که در مورد هجرت گفت: به علی بن حسین (ع) گفتم: چه وقت رسول الله (ص) حضرت فاطمه (س) را به حضرت علی (ع) تزویج کرد؟ فرمود: یک سال پس از هجرت به مدینه و در آن هنگام فاطمه نُه ساله بود.[۲] این قول با آنچه که طبری از واقدی با استناد به امام باقر (ع) روایت میکند، سازگارتر است. آن حضرت فرمود:
«علی بن ابیطالب (ع) در چند شب باقیمانده از ماه صفر تا شروع سال دوّم هجری حضرت با فاطمه (س) ازدواج کرد»[۳]
در جای دیگری با همین سند گفتار خویش را تکمیل میکند و مینویسد: در ماه ذی الحجه و در آغاز بیست و دومین ماه هجرت، حضرت علی (ع) بر فاطمه (س) وارد شد.[۴] ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین همین مطلب طبری را نوشته و در ادامه دارد که: … و بعد از بازگشت از غزوه بدر علی (ع) بر فاطمه (س) وارد شد.[۵]
بنابراین آنچه را که در مورد تاریخ ازدواج است سخن طبری است که میگوید: چند شب باقیمانده از ماه صفر، و در مورد مصباح المجتهد آمده است که: در اول ذی الحجه سال دوم هجری رسول الله (ص) حضرت فاطمه (س) را به خانۀ امیرالمؤمنین فرستاد.[۶] بنابراین فاصلۀ زمان عقد تا عروسی تقریباً ده ماه بوده است. و شاید عجله پیامبر اکرم (ص) در اجرای صیغه عقد، برای این بوده است که جواب روشنی به خواستگارها داده باشد و عجله نکردن در بر پایی مراسم عروسی برای این بوده است که فاطمه (س) به ظاهر به رشد و نموّ بیشتری از لحاظ جسم و قوا به حدّ زنان برسد.[۷]
خواستگاری
طبرسی در اعلام الوری از علی بن ابراهیم قمی نقل میکند که: وقتی رسول الله (ص) منزلهای خود را در مدینه بنا میکرد، فاطمه (س) نزد او به سر میبرد. در این هنگام ابوبکر از او خواستگاری کرد و آن حضرت در جواب فرمود:
«منتظر امر خدای عزوجل هستم»
سپس عُمر به خواستگاری آمد که همین جواب را به او داد. آن گاه به حضرت علی (ع) گفتند: چرا فاطمه (س) خواستگاری نمیکنی؟ حضرت فرمود:
«به خدا قسم که چیزی ندارم»
به ایشان گفته شد: رسول الله (ص) از تو چیزی نمیخواهد. پس حضرت علی (ع) نزد رسول خدا (ص) آمد، ولی شرمش آمد که در خواست خود را مطرح کند و بازگشت. سپس در روز دوم نیز آمد ولی باز شرمش شد و بازگشت. آنگاه در روز سوم آمد که رسول خدا (ص) از او (ع) پرسید:
«ای علی، آیا خواستهای داری؟»
عرض کرد:
«بله یا رسول الله (ص)»
فرمود:
«شاید که برای خواستگاری آمدهای؟»
عرض کرد:
«بله، یا رسول الله»
فرمود:
«آیا چیزی نزد خود داری؟»
علی (ع) عرض کرد:
«ای رسول الله (ص)، چیزی جز زرهام ندارم»
پس رسول خدا (ص) فاطمه را به دوازده و نیم اوقیۀ طلا به وی تزویج کرده و زرهاش را به وی باز گردانید.[۸]
خطبه عقد
حلبی در مناقب آل ابی طالب[۹] مینویسد: نبی اکرم (ص) در هنگام تزویج فاطمه (س) به علی (ع)، خطبهای ایراد کرد که آن را امام رضا (ع) و یحیی بن مَعین در امالیاش و ابن بُطّه در الانابه به صورت بی سند از انس بن مالک نقل کردهاند که آن حضرت (ص) فرمود:
«الحمدلله المحمود بقدرته، المطاع فی سلطانه، المرغوب الیه فیما عنده، الموهوب من عذابه، النافذ امره فی سمائه وارضه، خلق الخلق بقدرته ومیّزهم باحکامه واعزّهم بدینه واکرمهم بنبیّه محمّد.
انّ الله جعل المصاهره نسباً لاحقاً وامراً مفترضاً وَشَبحَ بهاالارحام والزمها الانام. قال تعالی «هو الذی خلق من الماءِ بشراً فجعله نسباً وصهراً»[۱۰] ثم اِن الله تعالی امرنی ازوّج فاطمه من علی، وقد زوّجتها ایاه علی اربعمئه مثقال فضه (کذا) اِنْ رضیتَ یا علی.» فقال علی (ع) رضیتُ یا رسول الله»
شب ازدواج
خوارزمی در المناقب مینویسد: رسول خدا (ص) رو به زنان کرد و گفت:
«همانا دخترم را به پسر عمویم تزویج کردم و شما مقام و منزلت دخترم را نزد من میدانید و حال او را به علی (ع) سپردهام. پس برای او بهتر از دختران خویش اقدام کنید»
زنان در اتاق فاطمه (س) فرشی از لیف و یک بالش و پردهای خیبری و یک تشت لباس شویی گذاشتند و ام ایمن هم دربان شد. آنها برخواستند و بر حضرت زهرا زیورهایی آویختند و خوشبویش نمودند و رسول الله (ص)
بلال را فرا خواند و به او فرمود:
«حال که ازدواج دخترم، با پسرعمویم است، دوست دارم که از سنتهای امت من این باشد که در ازدواج ولِیمه (خوراک) بدهند. پس برو و یک گوسفند و پنج مُدّ جو تهیه کُن تا مهاجران و انصار را دعوت کنم»
بلال آنها را آماده کرد و نزد رسول الله (ص) آورد و آن حضرت آن را جلوی خود گذارد. سپس فرمود:
«ای بلال مردم را دعوت کن که دسته دسته به مسجد بیایند»
مردم گروه گروه به مسجد آمدند و پس از غذا خوردن میرفتند تا همگی اطعام شدند و مقداری غذا باقی ماند. رسول الله (ص) مقداری از غذای باقی مانده را متبرّک کرد و به بلال فرمود:
«اینها را نزد زنان ببر و بگو: این غذا را بخورید و کسانی که با شما هستند را با آن اطعام کنید»
سپس رسول خدا (ص) به همراه علی (ع) به خانهاش آمد و فاطمه را صدا زد. هنگامی که فاطمه (س) جلو آمد، همسرش را دید که با رسول الله (ص) است. رسول الله (ص) به وی فرمود:
«نزدیک بیا»
فاطمه (س) به پدر نزدیک شد. رسول الله دست او را و دست علی (ع) را گرفت و هنگامی که خواست دست فاطمه را در دست علی (ع) قرار دهد، دل فاطمه گرفت و اشک چشمانش جاری شد… پس آن حضرت سر خود را بالا گرفت و فرمود:
«چه چیز باعث گریه تو شده است؟ به خدا قسم که من در حق تو کوتاهی نکردهام و قدر تو را گرامی داشته و تو را به تزویج بهترین فردِ خاندانم در آوردهام و به خدا سوگند که تو را به تزویج کسی در آوردهام که سیّد و آقای دنیا و آخرت و از صالحان میباشد»
پس فاطمه (س) آرام گرفت و دستش را در دست نبی اکرم (ص) قرار داد و آن حضرت (ص) دست او را در دست علی (ع) قرار داد و فرمود:
«به سوی خانه خودتان بروید. خداوند این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و کارهایتان را اصلاح کند.[۱۱] شما همچنان باشید تا دوباره برگردم»
سپس نبی اکرم مراجعت کرد و در زد. ام ایمن گفت: کیست؟ فرمود:
«من رسول الله (ص) هستم»
ام ایمن در حالی که میگفت: پدر و مادرم فدایت باد، در را باز کرد. رسول الله (ص) از او سؤال کرد:
«آیا برادرم اینجاست ای اُمّ ایمن؟»
جواب داد: برادرت کیست؟ فرمود:
«علی بن ابیطالب»
عرض کرد: ای رسول خدا (ص) آیا او برادر تو است در حالی که دامادت میباشد؟ فرمود:
«بله»
آنگاه ام ایمن گفت: ما حلال و حرام را از تو یاد میگیریم. آن گاه نبی اکرم (ص) داخل شد و وقتی که زنان از پشت پرده او را دیدند از جای خود برخاستند و به سرعت خارج شدند و وقتی که (اسماء بنت عمیس) او را دید، آماده رفتن شد که رسول خدا (ص) فرمود:
«تو در اینجا چه کاری انجام میدهی؟»
گفت: من از دخترت محافظت میکنم. دختران جوان در شب ازدواج به همراهی احتیاج دارند تا اگر حاجتی داشتند، برایشان انجام دهد. رسول خدا (ص) به او فرمود:
«از خدا میخواهم که در همه حال نگهدار تو باشد و تو را از شرّ شیطان در امان نگه دارد. برایم ظرف آبی بیاور»
اسماء برخاست و ظرفی را از آب پُر کرد و آن را آورد. نبی اکرم (ص) صورت و پاهایش را با آن شُست و مقداری از آن را مضمضه کرد. سپس فاطمه را فرا خواند. فاطمه در حالی که لباس بزرگ و نقابی بر چهره داشت نزد او آمد. آن حضرت مشتی از آب برداشت و آن را بر سرش پاشید و کف دیگری برداشت و بر دستهایش پاشید و آن گاه مقداری هم به گردن و بدنش پاشید. سپس فرمود:
«خدایا فاطمه از من و من از فاطمه هستم. پس همان طوری که پلیدی را از من دور کردی و مرا تطهیر نمودی، او را هم تطهیر کُن»
پس از آن به او فرمود که از آن آب بخورد و رویش را با آن بشوید و با آن مضمضه و استنشاق کند. سپس ظرف دیگری از آب طلب کرد و علی (ع) را فرا خواند و همین عمل را انجام داد و برای او به همین صورت دعا کرد و آن گاه فرمود:
«خداوند دلهایتان را به هم نزدیک و مهربان کند و نسل شما را مبارک گرداند و کارهای شما را اصلاح کند»[۱۲]